جعبه یواشکی ها

با همچون تویی قصه ها توانم نوشت ... (شاملو)

جعبه یواشکی ها

با همچون تویی قصه ها توانم نوشت ... (شاملو)

یا من اسمه دوا

بیشتر از یک سال هست که ننوشتم اینجا

هر بار اتفاق های عجیب

هر بار معجزه

هر بار دل شکستن

انگار فقط وقت دل شکستگی آدمو  وادار به درد و دل کردن می کنه

  

یک سال گذشت

امسال هم رفتم کربلا

ماجرای شالی که با بغض من بهم داده شد

آبی که امسال خورده نشد 

 و آقایی که امسال زیاد دیدمشون

و دردی که برای مداوا رفتم اما وخیم تر شد و برگشتم

مبهوتم در برابر اینهمه عجیب بودن

نخواستن برای من و شرایط ایجاد کردن

مبادا اندک اعتقاداتم از دستم بره


آقا جان ماه و مظلوم و بزرگم

حواستان به من نبود و بیمار شدم

به خدا بعیده از شما

من پناه آورده بودم

منتظر جوابتان هستم

دوستتان دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.