جعبه یواشکی ها

با همچون تویی قصه ها توانم نوشت ... (شاملو)

جعبه یواشکی ها

با همچون تویی قصه ها توانم نوشت ... (شاملو)

هوالامخزن الاسرار


1. گفتن چند جور است . یکی اینکه با تن صدای معمولی حرف می زنی . یکی دیگه اینکه محکم  حرف می زنی . و ......

و نوع مطلوب من  یواشکی حرف زدن .

وقتی یواشکی یا در گوشی حرف می زنی یعنی فقط تو را محرم شنیدن می دانم نه بقیه را . یعنی تو مهمی و نزدیک  . یعنی تو ((باید)) بدانی. یعنی  نفس من حرمت دارد و تو آنقدر محترم هستی که از نزدیک ترین فاصله صدایم  را بشنوی .

خدایا حالا می فهمم چرا امام سجاد(ع)  با سجده در برابرت تو را می خواند.

سجده بهترین حالت حرف زدن با خدایم است.. انگار دستم بر شانه های خداست و  کنار گوشش  حرف می زنم ، گریه می کنم ، گلایه می کنم و عجیب تر اینکه گاهی می بینن من در سجده می خندم . من که عادت دارم  به هنجار شکنی بگذار اینبار هم فکر کنن این چه مدل عبادت است ؟ دخترک پاک دیوانه شده .

مهم این است من حالم خوب باشد.


 

2. نگاهت چون آتشی افتاده بر نی زار، شرر می زند   بر جانم

 رحمی کن و  حرفی  بزن.

حیف است سوختن من .


هو الفتاح

مثل

پینوشه در شیلی

هیتلر در آلمان

استالین در شوروی

موسولینی در ایتالیا

و تو  به اندازه همه آنها مخوف و زیرک با تب دیکتاتوری ات بمان

و من را  همان دلیل اتفاقات جنگ های تحمیلی بدان

حواست هست که 


من اعجاز بلدم

پس

مثل فتح خرمشهر 

یا شکست حصر آبادان

یا پیروزی هر انقلاب دیگری

فقط کافی است اراده کنم و به چشمانت خیره شوم .

دیکتاتوری ات در معرض سقوط  است.

کودتای من بر علیه تو قطعی است

 حرفی رادر گوشی  و یواشکی  بگویم :( تو تنها دیکتاتوری هستی که منتظر کودتای سخت  شده ای )

حق دارم  تو را .......؟؟؟؟؟؟

هو المونس


ساکن زمین !

خبر داری ؟

اینجا ، در نیمکره شمالی زمین اتفاقی بزرگ در حال رخ دادن است.


دلی در حال فروپاشی است.

دلی در حال تکه تکه شدن است .

چیزی شبیه به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی  دارد اتفاق می افتد.

لطفا صدایم کن و .....


هوالمحبوب

این نامه را یوسف فقط بخواند 


من تو را یوسف دیدم  آن هنگام که همگان تو را فرعون می دانستند.

چه فرقی می کند یعقوب باشم یا زلیخا ؟ که هر دو محکوم به انتظار شدند و هر دو برای عشق .

و از واژه انتظار دردم می  آید.پس به رسم قرآن قسم می خورم . سوگند  به انتظار که کشنده است .

تو که نیستی حالا شبیه زنانی شده ام که  بی هوا دستان خود را برای یوسف بریدند . تو که نیستی دلم را می برم  . به خودم میایم.....

بی دل شدن حکایت ها دارد.






  ادامه مطلب ...

هو الطبیب


پرنده ای بودم که مرا سنگ زدند

زخم بالم را که می بستی

عاشقم شدی


  ادامه مطلب ...