جعبه یواشکی ها

با همچون تویی قصه ها توانم نوشت ... (شاملو)

جعبه یواشکی ها

با همچون تویی قصه ها توانم نوشت ... (شاملو)

حرم مقدس

اسم من تو لیست امسال نیست . یعنی امسال حضرت پدر رو نمیبینم . یعنی امسال عصر اربعین تو بین الحرمین نیستم . 

دلشوره لعنتی نمیزاره خوب باشم. 

اگه امسال نرم کربلا 

به جاش برای ژانویه با نیکو میرم مسافرت جای دیگه . شاید ویزامون درست شد و رفتیم  خونه خواهرش . یا میرم کلی خیابونای ولیعصر رو می گردم و بعد مدتها پاییز گردی می کنم . جدیدترین تئاتر ها رو میبینم . کلی عکس پاییزی می گیرم.بقیه رو دق می دم . کلاسای بیشتری رو می گیرم. زومبا میرم و کلی رقص کلمبیایی و  رژیم رو شروع می کنم . . یا دوباره پا میزارم به رکاب و پرواز می کنم  . صبح ها  دستمو میزارم رو قلبم بیشتر از قبل می گم یا فتاح  بعدش تو سجده میگم خدا غلط کردم برای هرچی که تو رو ناراحت کرد و خودم یاد نیست . خدا یه چشمک میزنه و میگه فعلا پاشو برو اداره تا دیرت نشده . دختر یه ذره عاقل شو. می خندیم دو تایی . منو خدا . 

میرم کنار یه رود خونه . پامو میزارم تو آب تا پاییز یه سرما خوردگی رو داشته باشم . 

یا اینکه ...  هر روز خوب می گذره با برنامه های مختلف 

اما شب که بشه 

اصلا شب مگه تموم میشه . همش فکر می کنم اگه الان کربلا بودم اینجور میشد و اونجور میشد. 

اصلا هر کاری کنم این غصه کربلا نرفتن از یه جایی خودشو نشون میده .  


نمی دونم  آخر این دلهره چی میشه . ولی من هنوز چشمک خدا رو میبینم . 

قاصدک روی شونه ام رو می بینم . دستامو می بینم که با تسبیح حرف می زنن. پاهامو می بینم که زودتر از من آماده شدن . 


دلهره با طعم شکلات 




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.