اسم من تو لیست امسال نیست . یعنی امسال حضرت پدر رو نمیبینم . یعنی امسال عصر اربعین تو بین الحرمین نیستم .
دلشوره لعنتی نمیزاره خوب باشم.
اگه امسال نرم کربلا
به جاش برای ژانویه با نیکو میرم مسافرت جای دیگه . شاید ویزامون درست شد و رفتیم خونه خواهرش . یا میرم کلی خیابونای ولیعصر رو می گردم و بعد مدتها پاییز گردی می کنم . جدیدترین تئاتر ها رو میبینم . کلی عکس پاییزی می گیرم.بقیه رو دق می دم . کلاسای بیشتری رو می گیرم. زومبا میرم و کلی رقص کلمبیایی و رژیم رو شروع می کنم . . یا دوباره پا میزارم به رکاب و پرواز می کنم . صبح ها دستمو میزارم رو قلبم بیشتر از قبل می گم یا فتاح بعدش تو سجده میگم خدا غلط کردم برای هرچی که تو رو ناراحت کرد و خودم یاد نیست . خدا یه چشمک میزنه و میگه فعلا پاشو برو اداره تا دیرت نشده . دختر یه ذره عاقل شو. می خندیم دو تایی . منو خدا .
میرم کنار یه رود خونه . پامو میزارم تو آب تا پاییز یه سرما خوردگی رو داشته باشم .
یا اینکه ... هر روز خوب می گذره با برنامه های مختلف
اما شب که بشه
اصلا شب مگه تموم میشه . همش فکر می کنم اگه الان کربلا بودم اینجور میشد و اونجور میشد.
اصلا هر کاری کنم این غصه کربلا نرفتن از یه جایی خودشو نشون میده .
نمی دونم آخر این دلهره چی میشه . ولی من هنوز چشمک خدا رو میبینم .
قاصدک روی شونه ام رو می بینم . دستامو می بینم که با تسبیح حرف می زنن. پاهامو می بینم که زودتر از من آماده شدن .
دلهره با طعم شکلات